از نور مقدس تا سایهها: نقد روانشناختی فیلم فانوس دریایی
فیلم The Lighthouse یا فیلم فانوس دریایی اثر قابل تحسین رابرت اگرز است. این فیلم در سال ۲۰۱۹ تولید شد و به دلیل فیلمبرداری چشمگیر و استفاده از قاببندیهای سمبلیک، به یکی از نمونههای برجسته در سینمای معاصر تبدیل شده است. فیلم The Lighthouse در جشنواره اسکار ۲۰۲۰ نامزد دریافت جایزه بهترین دستاورد فیلمبرداری شد که توسط یارین بلاشکه فیلمبرداری شده است. فیلم برداری بی نظیر یارین بلاشکه نهتنها از نظر تکنیکی خیرهکننده است، بلکه هر قاب بهگونهای طراحی شده که معنای خاصی را به مخاطب منتقل میکند. در ادامه نقد فیلم The Lighthouse به سبک و نوع فیلمبرداری بیشتر میپردازیم.
خلاصه داستان
داستان فیلم فانوس دریایی (به انگلیسی The Lighthouse) در مورد دو فانوسبان است که برای ۴ هفته قرار است از یک فانوس دریایی در یک جزیره دور افتاده محافظت کنند. داستان فیلم در حدود ۱۸۹۰ اتفاق میافتد. توماس ویک (ویلیام دفو) یک ملوان قدیمی که ۱۳ سال است کریسمس را پیش خانوادهاش نبوده همراه افرایم وینسلو (رابرت پتینسون) به عنوان دستیارش به جزیره میرسند و روایت خطی ما آغاز میشود. شخصیت ها و المان های فیلم را میتوانیم با کهن الگو های معروف یانگ یعنی «قهرمان»، «سایه»، «نور مقدس یا خدا» و «آنیما» بررسی کنیم.
تقابل «قهرمان» با «سایه» بر سر «نور مقدس»
در فیلم The Lighthouse، «قهرمان» و «خود» شخصیت افرایم وینسلو است که در پی دستیابی به «نور مقدس»، «خدا» و یا حقیقت به توماس هاوارد تبدیل میشود. کهن الگوی «نور مقدس»، همان حقیقتی است که قهرمان در پی آن باید تغییر کند، باید از سختی ها، گره ها و تله ها گذر کند تا به آن دست یابد. «خدا» یا حقیقت همان نور داخل فانوس دریایی است که هر چقدر شخصیت اصلی ما بیشتر به آن نزدیک میشود تشنه تر میشود و در انتها میسوزد. در فیلم The Lighhouse رابرت اگرز، به جای سوختن، سقوط شخصیت را شاهد هستیم. شخصیت «سایه» پیرمردی است که در گذشته ملوان بوده است و حالا نه تنها «سایه» آن روی سکهی «قهرمان» است بلکه به عنوان آرکتایپ «پیر دانا» و «جادوگر» هم به حساب میآید. میپرسید چرا؟

«سایه» یا «سایهی قهرمان» دقیقا آن روی سکهی «قهرمان» است چون تیرگی ها را نشان میدهد، بد ذاتی ها را نشان میدهد و این آرکتایپ جزو پیچیده ترین آرکتایپ ها است. توماس ویک (ویلیام دفو) در فیلم The Lighthouse شخصیتی مستبد، زورگو، بی بند و بار و دائم الخمر است. ما او را با غرایز جنسی زیاد در فیلم میبینم. او «سایه»ی «خود» یا همان شخصیت «قهرمان» داستان فیلم فانوس دریایی است. در عین حال داستان های زیادی برای تعریف کردن برای افرایم وینسلو دارد. میتوان گاهی او را «پدر» دانست، پدری زورگو که درحال ساختن شخصیت «قهرمان» از فرزندش است. و در نهایت او «نگهبان» و همچنین «جادوگر» است. چون از نور محافظت میکند و تنها کسی است که به حقیقت دسترسی دارد یعنی به درجه ای رسیده که میتواند حقیقت را حفظ کند.
پری دریایی در فیلم The Lighthouse اثر رابرت اگرز، یاد آور کهن الگوی «آنیما» است. البته در این جا «آنیما» متعادل کننده نیست، بلکه اغواگر، فریبنده و غیر قابل دسترس است، زیرا در اسطورهشناسی، موجوداتی مانند پری دریایی اغلب نماد اغوا، وسوسه، و ممنوعیت هستند.
آتش ممنوعه پرومتئوس
اسطوره پرومتئوس، یک داستان قدیمی یونان باستان است که در آن پرومته یا پرومتئوس آتش آگاهی یا همان «نور مقدس» را از خدایان میدزدد و زئوس او را مجازات ابدی میکند. در این مجازات او به یک صخره زنجیر میشود و روزانه عقابی به او حمله میکند و جگرش را زنده زنده می خورد و دوباره شب جگر پروموته رشد میکند و این داستان دوباره تکرار میشود. در فیلم فانوس دریایی نیز رابرت اگرز همین داستان را به طور ضمنی بیان میکند.

در فیلم The Lighthouse شخصیت توماس هاوارد (رابرت پتیسون) پرومته است که به دنبال آتش، نور یا همان حقیقت ممنوعه توسط توماس ویک ( ویلیام دفو) است. توماس ویک میتواند نمادی از زئوس دانا باشد که باعث مجازات پرومته میشود، یعنی پیشتر قبل از مرگ به او هشدار میدهد که جگرت توسط مرغان دریایی خورده خواهد شد. و در نهایت عاقبت پرومته پس از کشف حقیقت مجازات میشود و این بار نه به وسیلهی عقاب، بلکه توسط مرغان دریایی که روح ملوانان مرده در آن ها دمیده شده.
رئالیستیک در عین حال تئاتریکال
بازی ویلیام دفو در فیلم فانوس دریایی در نوع خود بی نظیر است. دیالوگ های دفو لحنی شاعرانه و شکسپیری دارد، او در صحنه هایی از فیلم با استفاده از ژستهای اغراقشده و بیان خطابهگونه، جنبهای تئاتری به بازی خود میبخشد در عین حال بازی واقع گرایانه او به قدری زیباست که ما در طی فیلم فراموش میکنیم که او ویلیام دفو است. دفو در فیلم The Lighthouse با بیان لهجهای خاص و حرکاتی که حالت یک دریانورد کهنهکار را القا میکند، شخصیتپردازی عمیقی دارد. همچنین تضاد میان لحظات آرام و انفجاری رابرت پتینسون نیز بازی تئاتریکال را یادآوری میکند و در عین حال پتینسون تحولی درونی و تدریجی از فردی خجالتی به مردی جنونزده را نشان میدهد که این از قدرت بازی او در سبک متد اکتینگ است.
سبک بازی هردو به تعلیق احساسی فیلم The Lighthouse کمک کرد و صحنه هایی از فیلم را شبیه صحنه تئاتر کرد. همچنین ما در هر دو بازیگر غرق شدن در نقش را میبینیم. در قسمت هایی از فیلم واقعا حس میشود هر دو بازیگر مست هستند و پشت دوربین دیالوگ میگویند. یا احساس خشم، جنون و سرخوردگی در هر دو بازیگر مشهود است و هر دو به خوبی احساساتشان را بروز میدهند.
زبان سمبلیک قابها
فیلمبرداری فیلم The Lighthouse که توسط یارین بلاشکه انجام شده، نهتنها از نظر تکنیکی خیرهکننده است، بلکه هر قاب بهگونهای طراحی شده که معنای خاصی را به مخاطب منتقل میکند. فیلم فانوس دریایی در نسبت ۱:۱.۱۹ است چیزی شبیه مربع فیلمبرداری شده، قالبی که در سال های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ در سینما استفاده میشد. این نسبت در کنار سیاه سفید بودن فیلم احساسات را بیشتر در فیلم بروز میدهد. مثلا حس انزوا و فشار بر روی شخصیت ها به وضوح حس میشود. به دلیل این قاببندی، شخصیتها در بسیاری از صحنهها در فضای تنگ و فشردهای دیده میشوند که این حس به تم اصلی فیلم یعنی انزوا و زندانیشدن کمک میکند. برای مثال در صحنههایی که پتینسون در حال کار با فرغون است و یا زمانی که وسایل سنگین را به سختی جا به جا میکند، حس تنهایی و خفگی را به مخاطب منتقل میکند.

فیلمبرداری سیاهوسفید و استفاده از نورپردازی با کنتراست بالا، عناصری از سینمای اکسپرسیونیستی را یادآوری میکند. این نورپردازی باعث میشود سایهها بهصورت نمادین عمل کنند. سایههای بلند و تهدیدآمیز معمولاً نشاندهندهی ترس، قدرت، یا حضور مرموز یک نیروی دیگر هستند. همچنین فانوس دریایی بهعنوان یک نماد کلیدی در فیلم، همیشه در مرکز یا بالای قاب قرار میگیرد و نشاندهندهی قدرت، وسوسه، یا حتی خدایان باستانی است. شاید اگر فیلمبرداری فیلم فانوس دریایی با این جزئیات انجام نمیشد و یا شخص دیگری فیلمبرداری میکرد این فیلم به ان اندازه قدرتمند ظاهر نمیشد.
پو و فانوس دریایی
در نهایت فیلم The Lighthouse برگرفته از داستان نیمه کاره ادگار آلن پو است که فقط ۳ صفحه از آن را نوشت و مدتی بعد به طور مرموزی درگذشت. جالب این جا است که در داستان به دو فانوسبان اشاره ندارد تنها به یک فانوسبانی اشاره شده است که در جزیره ای قرار است از یک فانوس دریایی محافظت کند و هر روز یادداشت های روزانه مینویسد.
نتیجه گیری شخصی
حالا میتوان کمی درنگ کرد و سوال مطرح کرد که آیا شخصیت توماس هاوارد (رابرت پتینسون) در فیلم فانوس دریایی تنها است و در ذهنش شخصیت توماس ویک (ویلیام دفو) را خودش در ذهنش ساخته؟ در قسمتی توماس ویک، مست در آغوش توماس هاوارد لم داده، توماس هاوارد میگوید من توماس هستم، و توماس ویک به او میگوید نه، من توماسم و تو افرایم وینسلو هستی. توماس هاوارد میگوید: نه من توماس هستم. یا اینکه شاید طبق گفتهی توماس ویک، توماس هاوارد هنوز در جنگل های کانادا به سر میبرد و این ها همه خیالات است؟ در هر دو صورت چه هاوارد به جزیره آمده باشد و چه در جنگل باشد، او احتمالا تنها است و همانطور که در آرکتایپ ها اشاره کردیم، «سایه» در واقع نیمه تاریک شخصیت «خود» یا «قهرمان» است. پس میتوان این احتمال را داد که توماس هاوارد تنهاست و این اتفاقات توهمات خود او است.
در نهایت، فیلم فانوس دریایی با داستانی پرکشش و بازیهای قدرتمند بازیگرانش، بهعلاوه جذابیتهای بصری فراوان، توانسته است تجربهای جذاب را به مخاطب ارائه دهد. من به این فیلم نمره ۷ از ۱۰ میدهم.
شایان آیرملو تبریزی