زن و جنگ جهانی سوم: نقد فیلم "جنگ جهانی سوم" اثر هومن سیدی
فیلم «جنگ جهانی سوم» ششمین کار بلند سینمایی هومن سیدی است که ۲۶ فروردین ۱۴۰۲ روی پردهی سینمای ایران رفت. اما پیش از این، ۷ سپتامبر ۲۰۲۲ در جشنواره ونیز به نمایش درآمده بود. همچنین در کنار فیلم "عنکبوت مقدس"، "خرس نیست" و "شب، داخلی، دیوار" در جشنواره فیلم هامبورگ ۲۰۲۲ روی پرده رفت. این فیلم، همانند فیلم "برادران لیلا" اثر سعید روستایی، به صورت قاچاق در فضای مجازی منتشر شد اما خوشبختانه توانست پس از ۶ روز به سینماهای ایران بیاید و مخاطبان خود را در سینماهای سراسر کشور جمع کند.
فیلم «جنگ جهانی سوم» روایتگر زندگی کارگر روزمزدی به نام شکیب (محسن تنابنده) است که برای کار به یک تیم فیلمبرداری میپیوندد که از قضا فیلمبرداری فیلم سینمایی است. پس از گذشت روز اول، سرپرستش که میبیند او خوب کار میکند از شکیب میخواهد روزهای بعدی هم بیاید. این رویه ادامه پیدا میکند تا اینکه به آشپزخانه منتقل میشود و کمکم تقاضای جای خواب بهتر میکند. اما داستان با سکتهی بازیگر نقش هیتلر عوض میشود، کارگردان از شکیب میخواهد تا تست گریم بدهد اما شکیب امتناع میکند و میگوید که بازیگری بلد نیست. بالاخره شکیب برای نقش هیتلر انتخاب میشود و قرارداد میبندد.
اما شکیب یک چیزی را به سرپرست خود دروغ گفته، اینکه، او کس و کار ندارد و زن و بچهاش مردهاند. اما ما زنی (مهسا حجازی) را میشناسیم به نام لادن که شکیب شب ها با او، با ایما و اشاره (زن ناشنوا است) از طریق تماس تصویری صحبت میکند. در واقع لادن معشوقهی شکیب است. اما یک مشکل وجود دارد؛ لادن صاحب دارد، یعنی با یک مرد زندگی میکند که او را اجاره میدهد و از لادن درآمد کسب میکند. حال شکیب عاشق لادن است و ما میبینیم لادن نیز به شکیب گرایش دارد به شکلی که تصمیم میگیرد از پیش صاحبش فرار کرده و پیش شکیب بیاید. اما شکیب بعد از آن که نقش هیتلر را گرفت شب ها را در خانهی هیتلر (خانهای که از پیش ساخته شده برای فیلم) بود میخوابید. بعد از اینکه شکیب به لادن پناه داد چند بار نزدیک بود لو برود که شخصی را به محل ضبط و خانهی هیتلر آورده و به همین دلیل از لادن خواست تا در زیر زمین خانه (که در واقع محلی بدون وسیله در زیر ستون ها است) بماند او هم برایش ناهار و شام میآورد و شب که همه میرفتند او را به خانه میآورد.
یک روز صاحب لادن میآید و آن هارا پیدا میکند و شکیب را به باد کتک میگیرد. شکیب نمیگذارد لادن را ببرند، مرد نیز در ازای دادن لادن به شکیب از او پول بسیار زیادی میخواهد، شکیب از او زمان میخواهد، او فقط یک روز زمان میدهد. شکیب تلاش میکند به هر نحوی پول مرد را جور کند اما در مورد پروژهی فیلم خبر ندارد که قرار است در طی فیلم خانه را به آتش بکشند. زمانی که او رفته تا با مرد صحبت کند، دست اندرکاران فیلم، خانه را برای ضبط به آتش میکشند اما لادن همان موقع در زیر زمین بوده و میسوزد و جنازهاش زیر آوار میماند. شکیب مجبور میشود قصه را فاش کند و به عوامل فیلم بگوید که کسی زیر آوار مانده، عوامل برای آن که به دردسر نیفتند به دنبال مخفی نگه داشتن این موضوع میشوند اما یک زن دیگر به نام ندا (ندا جبرائیلی) که احتمالا دستیار کارگردان است، تصمیم میگیرد در مورد شکایت به شکیب کمک کند. اما کار به جایی نمیرسد و پای خود شکیب گیر است و همین امر موجب میشود شکیب برای انتقام غذای کل عوامل فیلم را مسموم کند.
و اما زن...
در فیلم «جنگ جهانی سوم» به غیر از کاراکتر اصلی که شکیب است دو زن از مهمترین نقش ها را بر عهده دارند. اولین زن، معشوقهی شکیب، لادن است که هر نوع ظلم و تحقیری را میپذیرد و علیه ظلم ها مقاومتی نمیکند. زن دوم دستیار کارگردانی است که برای دادرسی و احقاق حق به پا میخیزد و در آخر فیلم نیز میبینیم از تیم فیلمبرداری جدا میشود و به کارهای شکیب رسیدگی میکند.
مارگارت تاچر اولین نخست وزیر تاریخ بریتانیا معروف به بانوی آهنین جمله ای معروف در مورد زن ها دارد که میگوید: اگر میخواهید حرفی زده شود از مرد ها بخواهید اما اگر میخواهید کاری انجام شود، از زن ها بخواهید. این جمله در واقع تفکر فمینیستی نیست بلکه تفکر رئالیستی به حساب میآید. زن در جامعه حکم؛ مادر، همسر، خواهر و دختر را دارد که هر کدام از این کلمات سمبل چیزی هستند. اما اگر با وضوح بیشتر به همه شان بنگریم در این لغات چند مفهوم نهفته است. عشق، زندگی و حمایت. خوب که در این فیلم روی کاراکترهای زن تمرکز میکنیم متوجه میشویم همه این ویژگی ها در این دو زن وجود داشت.
عشق؛ در هر دو کاراکتر واضح و ملموس است، عشق لادن به شکیب که او را صمیمانه میخواهد و عشق ندا به انسان و انسانیت که موجب حقطلبی وی میشود.
زندگی؛ کلمه زندگی در واقع هویتی است که زن به مرد، و در کل به انسان میبخشد. در جایی از فیلم لادن و شکیب کنار آتش نشستهاند و لادن برای شکیب رویابافی میکند و در مورد آینده صحبت میکند. این خود تمثیلی از زندگی است. همینطور در مورد ندا که دستیار کارگردان است، که در واقع الهام بخش اثر و در طی فیلم میبینیم موجب لطافت و طراوت میشود.
حمایت؛ این واژه نیز در هر دو زن وجود دارد. لادن حامی عاطفی شکیب است و در جایی از فیلم به خاطر حمایت از شکیب میخواهد، ایثار کند و پیش صاحبش بازگردد تا شکیب به مخمصه نیفتد.
در واقع ما در این فیلم دو زن با دو شخصیت متفاوت داشتیم که هرکدام نمادی از یک قشر به حساب میآیند. اگر بخواهیم از دیدگاه جورج ریتزر، جامعه شناس آمریکایی هم به طور مختصر نگاهی به این فیلم بیاندازیم، نابرابری و ستمگری جنسیتی در فیلم زمانی اتفاق میافتد که لادن هیچ حقی در مورد زندگیاش ندارد و باید صاحبش تمام و کمال به او اجازه هر کاری را بدهد. در مورد ندا هم در طی فیلم تا اواخر داشت اتفاق میافتاد که با مقابله در برابر بی عدالتی که در مورد شکیب شکل گرفته بود، ستمگری صورت نگرفت.
در نهایت این فیلم درام-جنایی که با سبک نوآر کارگردانی شده، به قدری خوشساخت است و آنقدر خوب به فیلمنامه آن پرداخته شده است که میتوان در سایت ها و مجلات سینمایی مختلف انواع دیگر نقد آن را خواند که بنده همین پیشنهاد را نیز دارم.
شایان آیرملو تبریزی