هیچ کنشی شجاعانه تر از آغاز نیست: نقد سریال "آکتور" اثر نیما جاویدی
هیچ کنشی شجاعانه تر از آغاز نیست، بذر وقتی کاشته می شود نیمی از راه انجام شده و نیمی دیگر مسیر رشد است. در واقع باید گفت آغاز می تواند تاثیر مهمی در روند آینده ی یک پروژه داشته باشد. چه آن یک پروژه هنری باشد و چه یک انتخاب مهم در زندگی باشد.
سریال «آکتور» ساخته ی نیما جاویدی، اثری که از پخش آن بیش از یک سال می گذرد، اما هنوز برای طرفدارانش جذاب و قابل قبول است. «آکتور» یک سریال با درامی جذاب است که به نظرم در مورد نقد و بررسی آن در برخی رسانه ها اندکی کم لطفی شده است. داستان سریال در مورد دو جوان به نام های علی( نوید محمدزاده) و مرتضی( احمد مهرانفر) است که به دنبال اجرای نمایش خود روی صحنه هستند اما این نمایش نیاز به هزینه اجاره سالن دارد که در این میان داستان های کوچکتر وارد روایت اصلی میشود تا این دو جوان به پول خود برسند و نمایش را اجرا کنند. این که چگونه این پول را باید تهیه کنند و چه اتفاقاتی در انتظار این شخصیت ها است خود چالش این داستان می شود و گره های جدید را در پیرنگ اصلی ایجاد می کند.
فیلمنامه پر چالش، انتخاب بازیگر و تصویر برداری زیبا در این سریال موجب جذب مخاطب شده است. هر چند برخی رسانه ها و برخی منتقدین این سریال را نا موفق و کم مخاطب می دانستند، اما اتفاقا هم در صحنه بین المللی جوایز خوبی را از آن خود کرد و هم جذب مخاطب موفقی داشت. شاید این که برخی منتقدان اثر را ناموفق و کم مخاطب می دانند ، به دلیل معیار هایی با سیاست های هدفدار و شخصی باشد.
داستان سریال «آکتور» یک پیرنگ اصلی دارد و چند خرده پیرنگ، که همین خرده پیرنگ ها و داستان های کوچکتر در سریال موجب پیش روی داستان اصلی می شود. آغاز این سریال بسیار قوی و محکم است. می توانم به جرات بگویم همین آغاز موجب قلاب اصلی در نگه داشتن مخاطب مقابل صفحه نمایش میشود. در ادامه، ما کم کم وارد زندگی هر کدام از شخصیت های داستان می شویم که این موجب شناخت بیشترمان از شخصیت ها و شخصیت پردازی آن ها می شود.
نیما جاویدی در انتخاب بازیگر بسیار هوشمندانه عمل کرده است چون بازیگران این سریال، بازیگران نامی سینما و تلویزیون ایران هستند که می توان به نوید محمدزاده، احمد مهرانفر، هستی مهدوی فر، هانیه توسلی، هومن برق نورد، گلاره عباسی و مجید پتکی اشاره داشت. درست است که به غیر از هومن برق نورد که اتفاقا نقش آفرینی زیبایی هم در نقش جدید خود داشت، بازیگران دیگر تیپیکال های قبلی خود را داشتند، اما این تیپیکال ها به درد سریال جاویدی می خورد و به همین علت می گویم انتخاب هوشمندانه ای بود.
اما متاسفانه شخصیت پردازی به غیر از شخصیت علی، صمدیان( هومن برق نورد) و تا حدودی شخصیت مرتضی و آلما( هستی مهدی فر) آنچنان بی نقص نبود زیرا شخصیت ها واکنش های قابل پیش بینی ای، نسبت به کنش ها داشتند که این باز منشا از همان اجرای تیپیکال نقش ها داشت. و این موجب باور پذیری، تعلیق و جذابیت کمتر برای مخاطب شد. در واقع در داستان نو یاد شده است که هر چه قدر کاراکتر غیر قابل پیشبینی، همانقدر واقعی است. برای مثال فرض کنید ما یک شخصیت عصبانی داریم که همیشه عصبانی است و چالش هایش را با خشم حل می کند. این شخصیت را در ماشینش در ترافیک سنگینی قرار می دهیم و او با ماشین دیگری در این ترافیک تصادف می کند ولی این بار به خاطر هیکل راننده ی مقابل، کاراکتر ما کاملا آرام و متین رفتار می کند، این کاراکتر کامل است و در واقع این کاراکتر را می توان واقعی نامید. در مورد برخی شخصیت ها در سریال ما هیچ شناختی نداریم، برای مثال دایی نازی که در گذشته پلیس بوده است که نقش آن را مجید پتکی بازی کرده بود، اصلا معلوم نیست چه جور شخصیتی دارد در مورد چالش ها چه واکنشی نشان می دهد( در اینجا می خواهم بگویم که شاید نیاز نباشد به صورت کامل تمام کاراکتر ها شخصیت پردازی شوند اما حداقل باید در مواجه با چالش ها عکس العمل مشخصی داشته باشند).
اما داستان روند خوبی دارد و یکی از نقاط قوت فیلم پیش بردن یک تئاتر در روند سریال است. یک تئاتر که ما آن را قسمت به قسمت در میان روند اصلی داستان و داستان های فرعی دنبال میکنیم و با کمی درنگ میتوان فهمید که تئاتری که شخصیتهای اصلی ما آن را تمرین میکنند، بی ربط به موضوع خود سریال هم نیست.
در مورد بازیگری در این سریال می توان این جمله را به کار برد: بازیگری را بازیگری کردن، یا نمایش را نمایش دادن. زیرا بازیگران این سریال همه در حال نمایش دادن و بازی کردن یک نقش دیگر بودند. برای اینکه راحت تر بگویم از شعر شکسپیر که تیتراژ آغازین سریال است کمک می گیرم( این شعر پیش از آغاز هر قسمت روی صفحه نمایش می آمد): "دنیا صحنه نمایشی بیش نیست. زنان و مردان همگی بازیگران آنند. و هرکس در زندگی خود نقشهای بسیاری را بازی میکند." این دو بیت در واقع مفهوم اصلی کل این سریال است. زیرا ما در این سریال انسان هایی را میبینیم که در همه حال و هر لحظه در حال اجرای نمایش هستند و مانند زندگی واقعی هر کدام از ما، در حال بازی نقشی هستند.
بازی نوید محمد زاده مانند دیگر بازی هایش جذاب و دوست داشتنی بود، این که از تیپیکال های قبلی اش برای بازی استفاده کرده است، چیزی از ارزش هنر او در این مورد کم نمی کند بلکه اتفاقا توانایی هایش را نیز بیش تر به نمایش می گذارد. در مورد احمد مهرانفر هم تا حدودی همین قضیه صادق است. در مورد بازیگران دیگر این مجموعه ی سینمای خانگی می توان گفت که اغلبشان بازی روانی را به نمایش گذاشتند اما به دلیل ضعف در شخصیت پردازی آن چنان باور پذیر نبود.
و در آخر تصویربرداری خوب این سریال بود که همان جلای اثر بود. مثلا صحنه ی ابتدای سریال( سکانس اول) که تصویر برداری هالیوودی را به یاد تماشاچی می انداخت یا تصاویر نزدیک و کلوز آپ زیر ماشین در همان قسمت اول، تصویر های به یاد ماندنی را برای بیننده ایجاد کرد. یک نقطه قوت دیگر برای این سریال می توان لحاظ کرد که گریم متفاوت آن بود. در هر پروژه ای که بازیگران می گرفتند گریم های خوبی را به چهره داشتند و این نیز از دیدگاه تئاتری کارگردان سر چشمه میگیرد.
اما چند نکته که باید کارگردان بیشتر در بازبینی به آن دقت می کرد این بود که:
اولا، اینکه فرانسه به دنیا آمدن علی چه کمکی در روند داستان ما داشت؟ چه گره ای را باز کرد؟ چه گره ای را ایجاد کرد؟ چرا جاویدی به جای فرانسه، آلمان یا روسیه را انتخاب نکرد؟ اگر یه عطسه در داستان وجود دارد باید آن عطسه در روند داستان اثر مستقیم و غیر مستقیمش پیدا باشد.
دوما، اگر خرده پیرنگ ها کمی ارتباطشان را با پیرنگ اصلی بیشتر می کردند و به اصطلاح همرنگ تر میشدند و ریتم داستان ها یک اندازه میشد( یعنی انتها یا ابتدای داستان ریتم تغییر نکند که ما در خرده پیرنگ ها و چالش ها معمولا در انتها، ریتم داستان تند میشد) ما میتوانستیم سریال بسیار منسجم تری را شاهد باشیم. به طور مثال تغییر و تحول ناگهانی شخصیت مریم( گلاره عباسی) بسیار سریع صورت گرفت و غیر قابل باور بود.
سوما، گاهی اوقات خرده پیرنگها رها میشد و این باعث سردرگمی بیننده میشد برای مثال دلیل خودکشی مادر علی هرگز به وضوح مشخص نشد، یا در مورد مرگ برادر علی ابهامات زیاد بود و تماشاچی برایش مسائل گنگ میشد. یا اینکه چرا و چگونه غفور( مجید پتکی) در قسمت دوم در آن میهمانی حضور داشت و چرا بعدا هیچ ارتباطی با آنها نداشت. در مورد حل چالش های شخصیت مرتضی هم بحث بسیار است که این شخصیت آیا کمیک است و مسائل را به صورت کمدی حل می کند یا نه.( بیشتر در مورد حل چالش رفتن سارا از زندگی اش صحبت می کنم)
این که جاویدی این سریال را کمی از ایرانی بودنش خارج کرده درست است، اما واقعیت این است که اثر به هر حال یک اثر ایرانی است و من احتمال می دهم این بیشتر ترفند جاویدی بوده است که رگه های فرنگی اثرش باعث جوایز بین المللی برای آن داشته باشد و نه چیز دیگری.
و در نهایت این سریال با تمام کمبود هایش توانست جای خود را در دل مخاطبان باز کند و البته شایان ذکر است که بگویم به علاوه جایزه های ایرانی و خارجی که از آن خود کرد( این یک اتفاق جدید در سریال سینمای خانگی ایران است که سریال ایرانی در جشنواره خارجی جایزه میگیرد)، هنوز جزو ۱۰ سریال برتر سینمای خانگی در لیست پر مخاطب ترین آن ها است. برای کسانی که این سریال را ندیده اند پیشنهاد می کنم ببینند چون ارزش دیدن دارد. پرونده این سریال را با نمره ی ۶ از ۱۰ در سایت IMDB میبندم.
شایان آیرملو تبریزی